فیلم خدای جنگ، طبق آنچه در فیلم گفته می شود برداشتی آزاد از یک داستان واقعی است که به مقطعی از دوران دفاع مقدس اشاره میکند. در آن زمان ایران چند فروند موشک را بطور مخفیانه از لیبی خریداری کرده تا در زمانهای مناسب آنها را به سمت اهدافی مشخص در عراق شلیک کند. قبل از استفاده ایران از موشکها تیمی با محوریت ابراهیم(ساعد سهیلی) از ایران به سوریه رفته تا چگونگی کار و شلیک موشکها را بیاموزد ولی پس از بازگشت تیم متوجه میشود که قرار نیست موشکها را آنها شلیک کنند...
همانطور که گفته شد فیلم حول محور شخصیت ابراهیم شکل گرفته و تمام قصه تحت تاثیر شخصیت اوست. در نتیجه فیلم را میتوان سفر ابراهیم در دالان پیچ در پیچ قصه ای جنگی دانست. شجاعت، ترس، ایثار، بزدلی در کنار رفتارهای عاطفی و اخلاقی همه و همه با محوریت سیر ابراهیم در یک داستان جنگی است.
در نتیجه هر چقدر فیلمساز بتواند ابراهیم را برای ما بپروراند همراه شدن با او در این سیر لذت بخش تر و هیجان انگیز تر میشود. در نهایت نیز هدف اصلی که فیلمساز دنبال می کند بهتر به بیننده القا می شود.
در کنار پرداخت شخصیت اصلی بدلیل اینکه فیلم درباره دفاع مقدس است باید فضای جنگی کشور و مردم نیز بخوبی به نمایش درآید تا هم درد و رنج های مردم در آن مقطع را بیننده درک کند و هم دستاورد مهم ابراهیم و تیم همکاران او برای مخاطب عظیم جلوه کند.
اما قهرمان قصه از ابتدا تا انتهای فیلم هیچ تغییری ندارد و اساسا تحولی در شخصیت او دیده نمیشود. توکل کردن ها و انشالله گفتن های وی نیز شوخی ای بیش نیست. ابراهیم ابتدای فیلم همان ابراهیم انتهای فیلم است. نه رشد می کند نه متحول می شود. همین مساله عمق شجاعت و ایثار او برای کشورش را الکن میگذارد.
در کل فیلم نیز، جز چند سکانس محدود که رجعت به گذشته ابراهیم را داریم از فضای ملتهب جنگی ایران خبری نیست. اساسا فیلمساز این را پیشفرض ذهنی مخاطب پنداشته که همه آن دوران را درک کرده و و نیازی به توضیح ندارد.
بهتر بود فیلمساز بجای آنکه بخش قابل توجهی از فیلم را به موش و گربه بازی ها در محل اقامت تیم لیبیایی صرف کند، فضای دوران جنگ و جنایات صدام را ترسیم کرده تا عمق دستاورد تیم ابراهیم برای بیننده مشخص شود.
پایان/
نظر شما